یکی از معضلات سازمانهای توسعه نیافته ، عدم بهره مندی از نیروهای توانمند و جانمایی آنها در ساختار سازمانی است . البته هر چند عواملی همچون نفوذ گروهها ، منافع اقتصادی ، منافع فردی و ….. می توان به عنوان عنصری مهم در بحران سازی هویت نیروی انسانی در جایگاه و ساختار سازمانی دانست اما باید بپذیریم که دلیل عمده این اتفاق ، فقدان دانش مدیریتی در ارکان مدیریتی سازمان است .
به دلایلی که گفته شد شاید مدیران پس از منصوب شدن به پست مدیریت ابتدا به دنبال تامین منافع کسانی باشند که در انتصاب وی نقش بسزایی داشته و او خود را مدیون آنان دانسته و به همین منظور در برخی اوقات ، علیرغم میل باطنی مجبور به کنار گذاشتن نیروهای کارآمد سازمان شده و دلیل این امر را نیز به خوبی برای دیگران آشکار نمی سازد .
البته در برخی از اوقات نیز دیده شده است که برخی از مدیران با کنار گذاشتن بعضی از نیروهای سازمانی ضعیف و ناکارآمد توانسته اند موجبات پویایی در سازمان را فراهم نمایند ولی به هر حال آن چیزی که غالبا در سازمانها اتفاق می افتد به این شکل است که با آمدن یک مدیر جدید ، از دربان تا آبدارچی تغییر میکنند که این جابجابی ها حکایت از اهدافی دیگر دارد .
باید بدانیم در صورتی که محل استقرار نیروهای انسانی و به ویژه آن دسته از کارکنانی که دارای تجربیات سازمانی و مدیریتی ارزشمندی هستند ، به طور مشخص و مطالعه شده تعیین نشود ، دیر یا زود این امر موجب افزایش روند برون رفت نیروی انسانی از سازمان به اشکال مختلف خواهد شد . در مطالعات مدیریتی به تربیت و پرورش نیروی انسانی کارآمد همواره تاکید شده و از آن به عنوان یکی از منابع سرمایه گذاری سازمانی یاد شده است . ولی مشاهده شده که سازمانها به راحتی و متاسفانه در بعضی مواقع به دلایل شخصی ، موجب خارج شدن نیروهای اثربخش و متعهد از سازمان شده ، به طوری که فراموش می کنند که برای پرورش آنها در سازمان هزینه های زیادی در طول سالهای متمادی انجام شده است .