مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:
“باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدر بازدید کنم.دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید:
“باشه، ولی اونجا نرو.”
 مامور فریاد می زند:
“آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم.”
 بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش کارت خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:
“اینو می بینی؟ این کارت به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواهد بروم..در هر منطقه ای…بدون پرسش و پاسخ!!!! حالیت شد؟ میفهمی؟”
دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود .
کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلندی می شنود و می بیند که مامور از ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند و به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:
” کارت!… کارتت را نشانش بده !”
بخشی از کتاب سرعت بالا،  نوشته ی لوس تانگوتتنکج
خلاصه اینکه :
“نباید بدون فکر از قدرت میز مدیریت استفاده کرد”

(با تشکر از جناب آقای علی عابدیان برای مطلب ارسالی)

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  مَردی و مَردانگی

https://monajemi.ir/?p=16955

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.