تغییر و تحول در سازمان یکی از مسائل عمده ای است که بر کارکنان و نقش ها تاثیر داشته و فکر آنها را مشغول می کند و در برابر آن واکنش هایی را با توجه به فکر و نگرش خود نسبت به تغییر نشان می دهند و این رابطه ای دو طرفه است . در بعضی مواقع تغییر و تحول آنچنان فراگیر و زیاد است که کارکنان چاره ای جز تغییر در نگرش جهت سازگار نمودن خود با تغییرات انجام شده ندارند .
سازمانها در زمان کنونی به صورت فرایندهای محیطی پویا، با تغییر روبرو هستند و مجبور شدهاند که خود را با عوامل محیطی سازگار کنند. برای مثال تقریباً هر سازمانی باید خود را با محیط متشکل از فرهنگهای گوناگون سازگار کند . سیاستها و روشها یا ملیتها باید تغییر کند تا سازمان بتواند نیروی کار مختلف از نژادها، گروهها و ملیتها را جذب کند.
فناوری، موجب تغییر کارها و سازمانها شده است . برای مثال به جای سرپرستی مستقیم، کارها به وسیله رایانه کنترل میشوند و در نتیجه حوزه کنترل مدیران گسترش یافته و سازمانها در سطح افقی، گستردهتر میشوند.
ما در عصر گسستگیها به سر میبریم و شوکها یا ضربههای اقتصادی به صورت دائم به سازمانها فرود میآیند و آنها باید پیوسته خود را با این تغییرات سازگار کنند به طوری که در سیستم اقتصاد جهانی، رقبا از سراسر دنیا رو در روی یکدیگر قرار گرفتهاند و افزایش رقابت ایجاب میکند که سازمانها خود را برابر رقبای سنتی که دست به کار تولید محصولات جدید میشوند و نیز سازمانهای نوآور که دست به خلاقیت، ابتکار عمل یا کارآفرینی میزنند، به صورت کامل تجهیز کنند. سازمانهایی موفق خواهند بود که بتوانند در صحنه رقابت در برابر تغییراتی که به سرعت رخ میدهند، واکنشی مناسب از خود نشان دهند.
با نگاهی به روند اجتماعی در دهههای اخیر به این نتیجه میرسیم که سازمانها باید خود را با تغییراتی که در آینده رخ خواهد داد، سازگار کنند. برای مثال در طی این دو دهه، روند ازدواج و طلاق مسیر تازهای در پیش گرفته و جوانان، دیرتر ازدواج میکنند و درصد قابل توجهی از ازدواجها به طلاق میانجامد.
اگر قرار است سازمان ادامه حیات دهد و بخواهد بقای خود را تضمین کند، باید در برابر تغییراتی که در محیط رخ میهد از خود واکنش مناسب نشان دهد. از اینرو تغییرات برنامهریزی شده، در گرو تغییراتی است که در رفتار افراد گروههای مشغول در سازمان رخ میدهد و سازمان میتواند با استفاده از آنها افراد و کارکنان خود را وادار کند تا رفتارهای متفاوتی در پیش گیرند و در شیوه انجام وظیفه و رابطه متقابل با همکاران، تجدید نظر کنند.
بهطور کلی تغییر را میتوان در انواع زیر تقسیمبندی کرد :
۱) تغییر در ساختار
ساختار، شامل مسائلی نظیر : تقسیمبندی کار، حوزه یا قلمرو کنترل و طرحهای مختلف سازمانی است. منظور از «ساختار»، سازمانی است که سازمان کارها را به صورت رسمی تقسیمبندی، طبقهبندی، گروهبندی و هماهنگ میکند. عوامل تغییر میتواند در طرح سازمانی تغییراتی داده و یک یا چند مورد از این عوامل اصلی را تغییر دهد. برای مثال میتوان مسئولیتهای دوایر سازمان را در هم ادغام کرده و چندین سطح مدیریت را حذف کرد و دامنه حوزه یا قلمرو کنترل را گسترش داد و در نتیجه سازمان، در سطح افقی گسترش بیشتری مییابد و از نظر دیوانسالاری با بوروکراسی محدودتر میشود.
۲) تغییر در فناوری
امروزه بیشتر تغییرات فناوری، حول محور ارائه دستگاههای جدید، ابزار نوین خودکار کردن دستگاهها یا به کارگیری رایانههای پیشرفته دور میزند . اغلب عوامل رقابتی یا نوآوریهای صنعتی ایجاب میکند که عامل تغییر، روشهای عملی، ابزار یا دستگاههای جدید را عرضه کنند. از طرفی با گسترش رایانه در این سالها شاهد تغییرات فناوری به صورتی گسترده هستیم و در حال حاضر، بسیاری از شرکتها از سیستمهای پیچیده اطلاعاتی مدیریت (MIS) استفاده میکنند.
۳) تغییر در افراد
آخرین زمینهای که عامل تغییر به وسیله آن میتواند در سازمان به افراد و گروهها کمک کند تا کارها را به صورتی اثربخش انجام دهند این است که درصدد برآید در افراد تغییراتی ایجاد کند. این مقوله، در برگیرنده تغییراتی است که در نگرش و رفتار اعضای سازمان (از مجرای فرایند ارتباطات تصمیمگیری و حل مسئله) رخ میدهد.