بسیاری از شرکتهای تولیدی ایرانی در کنار خرید خط تولید خود از شرکتهای صاحب فناوری خارجی، بخشی از مواد اولیه یا قطعات مورد نیاز خط تولید راهم از همان شرکت خارجی یا شرکتهای همکار آنها تامین میکنند. این قطعات و مواد اولیه معمولاً آنهایی هستند که تولید آنها نیازمند فناوری پیشرفتهای است که در داخل کشور وجود ندارد و در عمل هیچ تامینکننده ایرانی حاضر و آمادهای برای تامین آنها وجود ندارد. نخستین گزینه این شرکتها ادامه تامین آن مواد اولیه و قطعات از خارج از کشور است. اما این گزینه با ریسک و چالشهایی جدی همراه است و هرگونه تغییر در سیاستهای کلان ملی میتواند روند تامین آنها را به خطر بیاندازد. برای مثال، تغییرات نرخ ارز، اعمال تحریم خارجی، تغییر تعرفه گمرکی و … میتوانند تامین این قطعات و مواد اولیه و در پی آن، تولید شرکت را با چالش جدی روبهرو کند.
از سوی دیگر، وابستگی به تامین خارجی یعنی بیگانه بودن با فناوری تولید آن قطعات و مواد اولیه. بنابراین شرکت تولیدکننده ایرانی به علت همین بیگانگی، امکان بهبود فرآیند تولید را ندارد و دستش برای نوآوری بسته است. همین امر، شرکت ایرانی را در برابر ورود نسل جدیدتر و بهتر خارجی آسیبپذیر میکند و از توان چانهزنی آن در برابر شرکت خارجی فروشنده خط تولید میکاهد.
یک گزینه دیگر پیش روی این شرکتها، تلاش برای دستیابی به دانش فنی تولید آن قطعات و مواد اولیه و سپس تولید مستقل آنهاست. اینکار در صورت تحقق، تسلط شرکت را بر عناصر گوناگون تولید افزایش داده و احتمالاً هزینههای تولید را هم کم میکند. در این گزینه از ریسک تاثیر تغییرات کلان ملی هم به مراتب کاسته میشود.
اما این گزینه با یک مانع و چالش بزرگ همراه است. شرکت تولیدی ایرانی باید راساً برای رسیدن به دانش و فناوری مربوطه اقدام کند. برای این کار باید پروژههای پژوهشی انجام شوند، تیمی از نیروهای پژوهشی نخبه شکل بگیرد یا جذب شوند، تجهیزات و ماشینآلات مورد نیاز خریداری شوند و …. اما پس از این همه سرمایهگذاری هیچ تضمینی نیست که شرکت تولیدی بتواند به فناوری مورد نیاز دست یابد یا دستکم این کار را در زمان مناسب انجام دهد.
از آنجا که معمولاً دانش و فناوری تولید این قطعات و مواد اولیه با دانش و فناوری خط تولید اصلی متفاوت است، در این گزینه عملاً شرکت پا به عرصه ناشناختهای میگذارد و تمرکز راهبردی خود را از دست میدهد. ضمن اینکه در این حوزه جدید، دارای سابقه، دانش، نیروی انسانی، تجهیزات و مزیت نیست و رسیدن به همه اینها زمانبر است. در مجموع، شانس عدم موفقیت در این راه بسیار زیاد است.
گزینه سوم، سفارش پروژه پژوهشی به دانشگاهها برای دستیابی به دانش و فناوری تولید قطعات و مواد اولیه مورد نیاز است. اینکار اگر چه در مجموع هزینه کمتری دارد زیرا شرکت تولید کننده مجبور نیست برای جذب پژوهشگر و تامین تجهیزات آزمایشگاهی و تست سرمایهگذاری کند، اما معمولاً با یک مشکل مهم همراه است.
پژوهشگران دانشگاهی معمولاً در رسیدن به دانش مربوطه در مقیاس محدود خوب عمل میکنند اما وقتی سخن از افزایش مقیاس و انتقال فناوری ساخت میشود، نقششان کمرنگ و احتمال ناکامی زیاد میشود. در تمام دنیا، دانشگاهها بیشتر بر توسعه دانش متمرکزند و توسعه فناوری معمولاً در شرکتها انجام میشود.
لذا معمولاً در این گزینه، تحویل گرفتن دانش به دست آمده از پروژه دانشگاهی و تبدیل آن به فناوری قابل استفاده در کارخانه به چالشی مهم تبدیل میشود. بیشتر نقاط ضعف گزینه دوم در این گزینه هم مطرح است، زیرا شرکت تولیدی باید سرمایهگذاری پژوهشی و توسعهای زیادی را در حوزهای انجام دهد که برایش ناآشناست و در آن مزیت ندارد.
اما گروه صنعتی وحید که شرکتی شناخته شده در صنعت لولهسازی ایران است، گزینه چهارمی را برگزید که نتایج درخشانی برای آن شرکت و صنعت کشور در پی داشته است. مدیران این شرکت خط تولید محصول جدیدی به نام لوله سهلایه پوش فیت بیصدا (مورد استفاده در سیستم فاضلاب داخل ساختمان) را از شرکتی اروپایی خریدند.
همزمان با سفارش خط تولید، جستجو برای یافتن تامین کنندگان داخلی مواد اولیه و قطعات مورد نیاز آغاز شد. یک قلم از مواد اولیه مورد نیاز، نوعی پلیمر پیشرفته بود که فناوری ساخت آن در کشور وجود نداشت. گروه صنعتی وحید، یک شرکت دانشبنیان کوچک فعال در حوزه پلیمرهای پیشرفته را شناسایی کرد.
ویژگی شرکتهای دانشبنیان، ارتباط نزدیک آنها با پژوهش و دانشگاه و همزمان آشنایی با ابعاد فناورانه، تولید و بازار است. اگر همکاری با این شرکتها هوشمندانه طراحی شود، آنها میتوانند پل انتقال دانش دانشگاهی و تبدیل آن به فناوری آماده برای مصرف باشند. این شرکتها، معمولاً کوچکاند و چابک و توان پذیرش ریسکهای سنگین فنی و مالی را ندارند.
لذا شرکتهای بزرگ و صاحبنام میتوانند با حمایت از این شرکتهای دانشبنیان و تعریف فرمولی برنده-برنده، آنها را به شرکای ماندگار فرآیند نوآوری خود تبدیل کنند. این گزینه اگر با طراحی درستی همراه شود، ریسک و هزینهای کمتر از تمام سه گزینه بالا دارد و منافع راهبردی آن هم بیشتر است.
برای نمونه، این شرکت دانش بنیان با تمرکز پژوهشی بر فناوری مورد نظر، میتواند به مرور آن را بهبود داده و فناوری برتر خود را در اختیار شرکت تولید کننده قرار دهد. از سوی دیگر، این شرکت حتی به مرور میتواند در فرآیند طراحی و تولید محصولات بهتر و برتر توسط شرکت بزرگ تولیدی مشارکت و همکاری کند. چنین فرمولی برای هر دو شرکت ثمربخش و سودآور و به همین دلیل پایدار است.
گروه صنعتی وحید هزینه پژوهش و توسعه شرکت دانشبنیان مورد نظر برای رسیدن به فناوری تولید آن مواد اولیه پیشرفته را تامین کرد. ستاد ملی توسعه نانوفناوری هم از این اقدام حمایت کرد. در مقابل شرکت کوچکتر متعهد شد که درصورت دستیابی به فناوری مورد نظر و تایید نمونه اولیه توسط گروه صنعتی وحید، آن ماده را انحصاراً برای آن گروه تولید کند و به آن گروه بفروشد.
بلافاصله کار پژوهش شروع و کارهای توسعهای (به ویژه در حوزه سنجش و تست صدا) هم در داخل آن شرکت کوچک انجام شد. در نتیجه این پروژه در کمتر از یک سال نمونهای اولیه تولید شد. این نمونه برای تست به آزمایشگاهی در آلمان ارسال و تایید شد. پس از تایید نهایی محصول نمونه، کار تولید انبوه این ماده پیشرفته آغاز شد. این همکاری در سال ۸۷ و فروش عمده هم از سال ۸۸ شروع شد و تا به امروز بدون مشکل ادامه دارد.
شرکتهای بزرگ تولیدی کشور با استفاده از این گزینه و طراحی مدل مناسب همکاری (به اقتضای فناوری و صنعت مورد نظر) میتوانند ضمن رونق بخشیدن به کسبوکار خود، شرکای نوآوری بلندمدت برای خود پرورش دهند. آنها با این کار تا حد زیادی از انواع ریسک ناشی از وابستگی به محصولات و فناوریهای وارداتی هم میکاهند.
از سوی دیگر، رواج این مدل میتواند زمینه را برای دستیابی شرکتهای ایرانی به انواع فناوریهای پیشرفته و مهمتر از آن، امکان نوآوری در آنها فراهم آورد. این امر درنهایت به افزایش رقابتپذیری صنعت کشور در سطح بینالمللی کمک میکند.
نوشته دکتر کامران باقری درتاریخ ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۳ در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد که در ادامه عیناً مطرح شده است.
( با تشکر از جناب آقای دکتر محمدعلی شفیعا برای مطلب ارسالی)