عتیقه‌فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد و دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد.

دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.

لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟

رعیت گفت: چند می‌خری؟

گفت: یک درهم.

رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.

رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام و کاسه فروشی نیست.

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  بهترین دوران زندگی

https://monajemi.ir/?p=1586

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.