مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد ، چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه ! راننده جیغ زد و کنترل ماشین رو از دست داد و نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس !

از جدول کنار خیابون رفت بالا و نزدیک بود که چپ کنه ولی کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد !

برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد و سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت : ” آقا ! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن  … من رو تا سر حد مرگ ترسوندی! “

مسافر عذرخواهی کرد و گفت : “من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه”

راننده جواب داد : “واقعآ تقصیر تو نیست چون امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم .  آخه من ۲۵ سال راننده‌ی ماشین حمل جنازه بودم” !!!

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  زخم زبان بدتر از زخم شمشیر

https://monajemi.ir/?p=6621

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.