چند روز پیش در جلسه‌ای کاری با فردی صحبت می‌کردم که ادعا داشت «انسانی استراتژیک» است؛ اما واقعیت این است که هر گاه فردی ادعا می‌کند استراتژیک است، به احتمال زیاد این‌گونه نیست. به علاوه، جایگاه مدیران استراتژیک در محیط کسب و کار امروز به قدری ارزش یافته که همه احساس می‌کنند باید فردی استراتژیک به نظر برسند .

مشکل این است که در بیشتر موارد صحبت در مورد «استراتژیک بودن» یکی از این دو معنی را دارد : یا جمله‌ای که گفته شده بی‌ارزش است و هیچ مفهومی پشت آن نیست یا بدتر از آن به دستورالعملی تبدیل می‌شود برای اینکه با خود بگویید «من یک متفکر بزرگ هستم» که معنای ضمنی آن این است «من یک متفکر بزرگ هستم که در واقع هیچ کار مثبتی انجام نمی‌دهد.»
البته هیچ یک از این دو نتیجه به ما کمک نمی‌کندچرا که دلیل اینکه امروزه هر کسی در مورد مدیران استراتژیک صحبت می‌کند این است که ما در سازمان‌ها به شدت به مدیران استراتژیک نیازمندیم. بنابراین سوال مهمی که مطرح می‌شود این است :
آیا شما واقعا یک مدیر استراتژیک هستید؟
ممکن است همه به این سوال پاسخ مثبت بدهند چرا که همه ما می‌خواهیم یک مدیر استراتژیک باشیم یا اینگونه به نظر بیاییم .
بهتر است سه سوال ساده زیر را از خود بپرسید تا دریابید آیا مدیری استراتژیک هستید یا نه ؟ :

  •  آیا می‌دانید ماموریت شما چیست؟

مشکلی که صحبت از استراتژیک بودن ایجاد می‌کند این است که باعث می‌شود ما در انزوا به آن فکر کنیم؛ اما استراتژیک بودن، نه با خود استراتژی، بلکه با ماموریت شما آغاز می‌شود. البته منظور ماموریت ثبت شده شرکت‌ها نیست بلکه ماموریت شما همان هدف شما است . دلیل وجود شما از منظر حرفه‌ای چیست؟ تنها با وجود شناخت ماموریت خودتان و ماموریت سازمانتان می‌توانید استراتژیک باشید.
متاسفانه بسیاری از سازمان‌ها احکام ماموریتی خود را سرهم‌بندی می‌کنند . اما ما برای شروع کار باید هدف واقعی خود را شناسایی کنیم . یعنی بدانیم به چه کسی خدمت می‌کنیم ، چرا به آنها خدمت می‌کنیم و چگونه قصد داریم برای آنها ارزش آفرینی کنیم .

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  استراتژی اقیانوس آبی و قرمز

قدرت یک حکم ماموریتی در سادگی آن و توانایی جمع کردن افراد دور هم است. این حکم می‌تواند منبع جریانات بعدی باشد پس بنابراین اگر می‌خواهید یک مدیر استراتژیک باشید، ابتدا با شناخت دقیق ماموریت خود و ماموریت سازمانتان، کار را شروع کنید.

  •  آیا نگرش خاصی دارید؟

شناخت هدف، نقطه شروع کار شما است . این شناخت به شما می‌گوید که چه کسی هستید و دلیل وجود کسب و کارتان چیست . اما به کدام سمت حرکت می‌کنید ؟ هدف یک استراتژی تعریف می‌کند که برای تحقق آن هدف، چه کارهایی لازم است انجام شود .

اما برای اینکه یک استراتژی موثر واقع شود، شما باید بدانید آن هدف یا استراتژی چیست . در واقع «نگرش» تصویر وضعیت آینده است . دوست دارید سازمان شما در زمان مشخصی در آینده به چه شکلی درآید و چه فعالیتی داشته باشد. وقتی بتوانید نگرش خود را به وضوح بیان کنید، این نگرش برای خودتان و تیم‌تان واقعی و ملموس خواهد شد. 
یک استراتژی در ساده‌ترین شکل خود، نقشه راه اقدامات خاصی است که شما را از وضعیت فعلی به آینده خاصی که مطلوب شما است، می‌رساند. هر چقدر این نگرش نقطه دورتری را به شما نشان دهد، در نظر گرفتن جنبه‌های مختلف راه سخت‌تر خواهد بود و بنابراین هدف شما استراتژیک‌تر خواهد شد . البته استراتژیک بودن مسیری کاملا مستقیم است و به این معنی نیست که در گوشه‌ای امن بنشینید و به ایده‌های بزرگ و جنون‌آمیز فکر کنید.
همچنین استراتژیک بودن یک ویژگی شخصی، مثلا قد بلند یا شوخ طبع بودن نیست. استراتژیک بودن یک عمل است، نه وضعیت خاص. در حقیقت نباید بگوییم که فردی استراتژیک است، بلکه باید بگوییم در وضعیت استراتژیک قرار دارد که یعنی فعالانه درگیر اجرای فرآیند است.
به نظر من، هر فردی می‌تواند در وضعیت استراتژیک بودن قرار داشته باشد. بعد از اینکه هدفتان را مشخص کردید، از خودتان بپرسید چرا اینجا هستم؟ چه ارزشی ایجاد می‌کنم و برای چه کسی؟ سازمان من برای رسیدن به این هدف به کجا باید برود؟ وقتی مقصدم را شناختم، برای رسیدن به آن چه کارهایی را باید انجام دهم؟ پاسخ به این سوالات همان استراتژیک بودن است. پس از همه اینها، یک پرسش دیگر وجود دارد که با پشت سر گذاشتن آن می‌توانید بگویید که مدیری استراتژیک هستید. 

  •  آیا می‌توانید آن را اجرا کنید؟

یک استراتژی اگر به مرحله اجرا نرسد، هیچ ارزشی ندارد. اگر این استراتژی شما را به سوی دیدگاهی که طراحی کرده بودید هدایت نکند، با شکست مواجه می‌شود. برای استراتژیک بودن باید این رویکرد را بشناسید. البته منظور این نیست که ایده‌های سخت و بزرگ داشته باشید. در حقیقت، قوی‌ترین استراتژی‌ها ساده‌ترین آنها هستند و طرح‌ها را پیچیده و جزئی نمی‌کنند؛ چون طرح‌های ساده بدون هیچ عیب و نقصی اجرا می‌شوند.
اگر نتوانید ارتباط بین «چرایی» یک استراتژی و «چگونگی» اجرای آن را بیابید، هیچ‌گاه مدیر استراتژیک نخواهید بود. در این صورت، فقط فردی هستید که ایده‌های خوب زیادی در ذهن دارید که البته این‌گونه افراد به تعداد کافی وجود دارند. آنچه ما نیاز داریم، مدیرانی هستند که بتوانند آینده را ببینند، استراتژی‌هایی را برای رسیدن به این آینده تعیین کنند و طرح‌های ساده‌ای برای اجرای آن ایجاد کنند تا در نهایت بگوییم که کار انجام شده است. این همان تعریف استراتژیک بودن است و از آنجا که وارد دوره جدیدی برای سازمان‌ها شده‌ایم، همه مدیران باید این اصل را رعایت کنند.

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  ماموریت سازمان
(چارلز آراوجو)
( با تشکر از خانم مریم رضایی برای در مطلب ارسالی)

https://monajemi.ir/?p=6537

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.