پادشاهی در یک شب زمستانی در کاخ به یکی از نگهبانان برخورد و گفت : سردت نیست ؟ نگهبان در جواب گفت : عادت دارم قربان !
شاه گفت : میگویم برایت لباس گرم بیاورند .
اما شاه فراموش کرد!
صبح جنازه نگهبان را پیدا کردند که روی دیوار قصر نوشته بود : من به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای در آورد…!!