مضمون نظم ، اندیشه چیزهایی را که به جایی مطلوب نشسته اند و دقیقا مرتب گشته اند در ذهن تداعی می سازد .از این رو نظم در سطح گروههای انسانی به معنای آرامش ، انتظام و اطاعت است.
نظم اجتماعی به معنای اطاعت تمامی اعضای یک جامعه از هنجارها، ارزشها و قوانینی است که اساس قوام جامعه را تشکیل می دهند و به این ترتیب این اصطلاح را می توان به منظور مشخص کردن مجموع نهادهای اجتماعی از این نظر که در جهت عملکرد مطلوب حیات اجتماعی و مناسبات اجتماعی بخوبی تنظیم شده اند ، به کار برد .
علاوه بر این ، مفهوم نظم اجتماعی می تواند به طور مستقیم هماهنگی ، تعادل و انسجام روابط اجتماعی را برساند که مجموع افراد جامعه را از طریق فعل و انفعال سازوکارهای اقتصادی و سیاسی به سوی زندگی مشترک جلب کنند و خواست گذران حیات در جمع را پدید آورند.
لیکن بیشترین نظم اجتماعی به نظم رایجی اطلاق می شود که اطاعت همگان را از یک نظم ارزشی جا افتاده و رایج به منظور مرجع داشتن طبقات و قشرهای ممتاز، اولویت می بخشد. اساس این نظم بر این اندیشه استوار است که ثروت اساسی یک جامعه را صلح و آرامش تشکیل می دهد.
نتیجه ای که از آن گرفته می شود، این است که تمامی اعضا باید خواه ناخواه در برابر نظام سیاسی اجتماعی یا شکلی از سازمان اجتماعی سرتمکین فرود آورند که این خود موجبات تداوم ، نابرابری ها، بی عدالتی ها و علل و عوامل بروز تنازع اجتماعی را فراهم می سازد. چون نظم در نظریه جامعه شناسی از جایگاه ویژه ای برخوردار است ، باید آن را با دقت بیشتر مورد بررسی قرار داد. در حالی که نظم کم و بیش معادل با سرکوب یا ستیز است.
نظریه پردازان این اصطلاح را در این معنی و در معنی نظم و قانون به کار نمی برند . نظم ، معنی حاکمیت مقتدرانه را هم نمی رساند، همچون نظمی که به وسیله گروهبان مشق سربازی اعمال می شود و رعایت آن به دلیل پرهیز از مجازات است.
نظم در جامعه شناختی به هر عمل الگویی یا هر قانونمندی که در رفتار مردم نمایان است ، اشاره دارد .
نظم اجتماعی قابل قیاس با نظم توصیف شده در جدول تناوبی مواد شیمیایی یا مشاهده روان شدن آب در سرازیر است.
یعنی گاهی اوقات در موقعیت های معینی ، چشمه ها به گونه ای مشابه و الگودار رفتار می کنند.
کار اصلی نظریه جامعه شناختی ، مفهومی کردن شرایطی است که از آن رفتارهای خاص نتیجه می شود و همچنین تشخیص علل همبستگی این شرایط با این رفتارهاست.
باید دقت کرد که از نظم اجتماعی در معنی محدود و دقیق آن صحبت نکنیم و امکان دارد که نظم کاملا انتزاعی باشد و نتوان مستقیما آن را مشاهده کرد.
ممکن است در یک سطح از تحلیل ظاهر و در سطحی دیگر ناپدید شود؛ اما وقتی نظم به عنوان یک ایده کلی مورد استفاده است ، اشاره به رویدادهای الگویی قابل تبیین دارد.صرف نظر از آن که تجربیات یک مشاهده گر ساده موید آن باشد یا نباشد.
بنابراین خود ایده نظم انتزاعی است و از حد رویدادهای تجربی رفتار منظم فراتر می رود. در حالی که نظریه جامعه شناختی در تلاش برای بیان علت منطقی رویدادهای واقعی و واقعیت های جامعه شناختی است.
دلیل این امر آن است که جامعه شناختی در پی تبیین علل کلی نظم است و به تبیین مورد واقعی آن توجه ندارد. نظریه ها همیشه به ارائه احکام کلی و بسط دامنه خود گرایش دارند.
در جامعه شناسی درک این موضوع اغلب مشکل تر است ؛ زیرا ما چنان با روابط اجتماعی خو گرفته ایم که تمایل داریم آنها را واقعی تر از آنچه که هستند، بدانیم ، حتی اموری را که در طبیعت خود انتزاعی هستند، صفت واقعی به آنها بدهیم.