اگر بخواهید قلب تپنده اقتصاد ایران را بشناسید، نیازی به نمودارهای پیچیده یا گزارشهای خشک بانکی نیست. فقط کافی است گوش به زبان مردم کوچه و بازار بسپارید، جایی که هر کلمه، هر کنایه و هر اصطلاح، داستانی از رنج، طنز، خلاقیت و مقاومت را فریاد میزند.
ایران، سرزمینی است که اقتصادش نه فقط در اعداد و ارقام، بلکه در واژههای بومی و استعارههای رنگارنگش نفس میکشد واژههایی که تاریخ، سیاست، تحریم و فرهنگ را در خود گره زدهاند و قصهای دارند پر از فراز و نشیب.
از “سفره مردم” که هر روز کوچکتر میشود، تا “دلار جهانگیری” که بوی رانت و وعدههای پوچ میداد؛ از “تورم انتظاری” که مثل سایهای شوم روی زندگیها افتاد، تا “خصولتیها” که در سایه اقتصاد میتازند.
هر اصطلاح، دریچهای است به سوی واقعیتی تلخ اما واقعی، که با طنزی گزنده روایت میشود.
این واژهها فقط کلمه نیستند؛ آنها نبض تپنده بازارند، فریاد صفهای طولانی، آه یارانههای بیجان و حسرتی که با آبشدن پول در دست مردم، دود میشود و به هوا میرود.
اقتصاد ایران را نمیتوان فقط در گزارشهای رسمی یا کتابهای دانشگاهی جستوجو کرد. آن را باید در گفتوگوهای دم نانوایی، در شوخیهای تلخ شبکههای اجتماعی، در غرغرهای راننده تاکسی و در نگاه خسته کاسبهای بازار هم شنید و دید.
اینجاست که واژههایی متولد شدهاند که هیچ فرهنگ اقتصادی جهانی سراغشان را ندارد، واژههایی که از دل بحران ، زاده شدهاند، اما با خلاقیت و طنزی بینظیر، روح این سرزمین را روایت میکنند.