برنامه پیش بینی اقداماتی است که برای دست یابی به هدف خاصی انجام می گیرد و در این میان پیشران برنامه ها زمان است و این با استراتژی که توسط فرصت به پیش رانده می شود ماهیتاً متفاوت است .

بدین ترتیب مقایسه استراتژی با برنامه ریزی دراز مدت اصولا امری بی معناست .

برنامه ریزی یک فرایند است که با یک ترتیب منطقی و به صورت گام به گام اهداف مورد نظر را دنبال می کند ، در حالی که استراتژی یک فرایند نیست. استراتژی ها با بروز فرصت ها معنا پیدا می کنند و با از بین رفتن آن ها معنای خود را از دست می دهند.

بنابر این و با این توصیف دیگر چیزی به نام برنامه ریزی استراتژیک وجود ندارد و برنامه برنامه است و استراتژی، استراتژی!!

مادامی که اقدامات خود را بر مبنای پیش بینی آینده متکی ساخته و اقدامات لازم برای تحقق آن را در ابعاد زمانی پنج ساله، سالیانه، فصلی و ماهیانه برآورد و تنظیم کنید، این کار یک برنامه ریزی است. حتی اگر عوامل مساعد یا نا مساعد” موافق و مخالف” داخل و خارج سازمان را تحت عناوینی مانند فرصت، تهدید، قوت و ضعف در جدولی نوشته و در برنامه ریزی خود لحاظ کرده باشید.

هنگامی که صرف نظر از آهنگ زمانی، صرفا با درک یک فرصت حرکتی برای تحقق منافع آن آغاز شود، اقدامات شما ماهیتاً یک استراتژی است. حتی اگر از ابزاری مانند جدولSWOT و BCG استفاده نشده باشد.

گری هامل ” G.Hamel” استراتژیست برجسته و مشاور شرکت نوکیا در مقاله خود می نویسد :

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  راز پیروزی بانک‌های تراز اول دنیا

برنامه ریزی یک فرایند است و فرایند ها نمی توانند استراتژی تولید کنند . 

وی کار خود در شرکت نوکیا را استراتژیک کردن” STRATEGIZING ” شرکت می داند و به شدت از این که آن را برنامه ریزی استراتژیک بخواند پرهیز دارد.

بسیاری از نظریه پردازان استراتژی همچون مینتزبرگ ” H.MINTZBERG ” و کوئین “J.B QUINN ” نیز در ماهیت غیر فرایندی استراتژی با “هامل” هم نظر هستند. استراتژی اثر بخش با کشف فرصت های استراتژیک آغاز می شود و با از بین رفتن و یا به ثمر رسیدن آن نیز از بین می رود. این دوران ممکن است کوتاه حتی کوتاه تر از برنامه سالیانه باشد و ممکن است متناسب با نوع فرصت، سالیان دراز به طول انجامد.

در این رویکرد، سازمان در عین حالی که برای بهبود کیفیت عملکرد خود برنامه ریزی کرده است “A” ، برای تشخیص فرصت های استراتژیک نیز فعالیت می کند ” B ” .هرگاه این فرصت درک شد “C ” استراتژی برای به فعالیت رساندن منابع بالقوه در فرصت، فعال می شود و در صورت موفقیت اثر بخشی، سازمان در سطح کاملاً متفاوتی از گذشته به کار می پردازد . سطحی که هیچگاه از دیدگاه برنامه ریزی قابل تصور نبوده است.

ایده فتوکپی الکترواستاتیک ” زیراکس” خارج از شرکت زیراکس متولد شد ولی تنها شرکت زیراکس بود که این فرصت را شناخت که با خرید ایده طراحی و ارائه دستگاه های فتوکپی خشک، این بازار گسترده که تا آن زمان به طور سنتی در اختیار شرکت M3 بود را به تصرف کامل خود درآورد.

استفاده از فرصت “اینترنت” توسط جف بزوس و تأسیس اولین شرکت فروشنده کتاب از طریق اینترنت را نیز می توان نمونه دیگری از این امر به شمار آورد و این گونه مثال ها بی شمارند و مهم درک این مفهوم است که پیش رانه استراتژی بر خلاف برنامه ، فرصت ها هستند.

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  مدیریت سازمانهای فرهنگی

فرصت ها درون مایه اصلی استراتژی هستند و بدون آن هیچ تحولی در کار نخواهد بود و در تفکر استراتژیک باید به دنبال فرصت ها بود یعنی فرصت هایی که برای سازمان منافع کثیری را به همراه داشته باشد.

https://monajemi.ir/?p=19542

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.