امپراطور در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: امپراطور! فرق من با وزیرت چیست؟!من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد!
امپراطور کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند.
هردو آمدند و امپراطور گفت: شنیده ام برخی از سربازان به جای تمرین روزانه در گوشه شمال شرقی باغ جمع می شوند و وقت گذارنی می کنند و بروید و این موضوع را بررسی کنید.
آنها رفتند و یک هفته بعد برگشتند. ابتدا باغبان گفت: امپراطور خبر درست است. من آنها را دیدم آنها حدودا هفت تا هشت نفر هستند. آنها باید توبیخ شوند.
نوبت به وزیر رسید، وی شروع کرد از روی نوشته اش به خواندن : نتایج بررسی من این است:
دو دسته سرباز در دو بخش باغ جمع می شوند و با یکدیگر گفتگو می کنند.
این دو دسته رقیب یکدیگر هستند.
هر روز این اتفاق رخ نمی دهد در روزهایی که افسر آنان فرد خاصی است این اتفاق می افتد.
این سربازان، جزو بهترین و دلاورترین سربازان شما هستند و آینده خوبی دارند اما با مافوق خود به خاطر بی لیاقتی مشکل دارند.
در ضمن من پی برده ام که آنان به گفتگوهای بیهوده مشغول نیستند بلکه به تحلیل نیروهای دشمن داخلی و خارجی مشغول هستند.
پیشنهاد می کنم:
۱- افسر مذکور برکنار شود.
۲- یکی از آن افراد به افسری برگزیده شود.
۳- به همه آنان تذکر داده شود که از این پس اگر مشکلی وجود دارد از طرق قانونی و نه سرپیچی مساله را حل کنند.
امپراطور رو به باغبان کرد و گفت: این است که تو باغبان شدهای و ایشان وزیر……
-
گزارش وزیر با باغبان سه تفاوت اساسی داشت:
اول اینکه همه جانبه بود (بررسی هر چهار گوشه باغ) و نه صرفا بر یک نقطه خاص (شمال شرقی باغ)
دوم اینکه علت محور بود (بررسی کرد که دلیل اینکه آن سربازان تمرد می کنند چیست؟)
سوم اینکه معطوف به راه حل بود (یک راه حل منطقی پیشنهاد کرد که هم این مساله حل شود و هم ریشه این گونه مسایل ضعیف تر شود).