عده ای یادگیری را مهارتهای خاصی می دانند و عده ای دیگر آن را انتقال مفاهیم علمی از فردی به فرد دیگر تصور می کنند . در این تعاریف مربی یا معلم نقش اساسی دارد و شاگرد یا دانش پذیر ، چندان فعالیتی از خود نشان نمی دهد که امر باعث اختلال در امر یادگیری معنی دار می شود.

رفتارگرایان یادگیری را تغییر در رفتار قابل مشاهده و اندازه گیری تعریف میکنند و از دیدگاه مکتب گشتالت، یادگیری کسب بینش های جدید یا تغییر در بینش های گذشته است  و آنچه در این دو تعریف مشترک است بحث تغییر است.

کاملترین تعریفی تاکنون از یادگیری توسط هیلگارد و مارکوئیز ارائه شده است و عبارت است از : فرآیند تغییرات نسبتا پایدار در رفتار بالقوه فرد بر اثر تجربه . آنچه این تعریف را متمایز کرده است در بر گرفتن موضوعات فرآیند،تغییر،نسبتا پایدار،رفتار بالقوه و تجربه است که مختصرا هرکدام را تحلیل می کنیم :

  1. یادگیری یک فرآیند است ، چون مانند فرآیند ، بر اثر تعامل دائم فرد با محیط ، همیشه و در همه جا به طور پیوسته و مستمر صورت می گیرد.
  2. یادگیری نوعی تغییر است ، اما نه هر تغییری ، بلکه تغییری که بتدریج حاصل شود ونسبتاَ ثابت و پایدار باشد . تغییرات و رفتار موردی ، لحظه ای و تصادفی به هیچ وجه یادگیری نامیده نمی شود.
  3. بالقوه بودن عمل یادگیری ، اشاره به این موضوع دارد که همیشه یادگیری به یک رفتار بالفعل تبدیل نمی شود و قابل اندازه گیری نیست.
  4. یادگیری محصول تجربه است ، یعنی تاًثیر متقابل فرد و محیط در یکدیگر و در واقع در این فرآیند کل شخصیت فرد در تمام ابعاد خود در فرآیند تعامل قرار می گیرد و تغییر پیدا می کند.
  • تفاوت بین یادگیری و عملکرد

عملکرد تجلی تغییرات ناشی از یادگیری در قالب رفتارهای آشکار شده و قابل مشاهده ، به عبارتی تبدیل رفتار بالقوه به رفتار بالفعل است. لازم به ذکر است که عملکرد شاخصی است که بعضا یادگیری را به درستی و نسبتاَ واقعی و بعضا به طریق نادرست نشان می دهد.

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  بنیانگذار رشته مدیریت آموزشی در ایران

ارزشیابی و عملکرد بندرت یادگیری شاگردان و یا دانش پذیران را به تمامی منعکس می کند  و با چنین محدودیتی تنها راه اندازه گیری میزان یادگیری ، مقایسه رفتار یادگیرنده پیش از تجربه و پس از آن است که اگر این رفتار گویای تغییر باشد یادگیری صورت گرفته است . باید توجه داشت تا حالت طلب و کشش و نیاز به یادگیری در یادگیرنده بوجود نیاید که در این حالت ، یادگیری شکل نخواهد گرفت.

  • عوامل مؤثر در یادگیری

یادگیری زمانی برای افراد مفید خواهد بود که :

  1. از هر نظر آمادگی لازم را داشته باشد . برای شاگردی و یا دانش پذیری که برای نوشتن ، اعصاب و عضلات دست و انگشتانش به قدر کافی رشد نکرده باشد یا دلهره و اضطراب و پریشانی در فکر دارد و یا رشد و آمادگی ذهنی کافی نداشته باشد و ….. ،تدریس و فعالیت معلم و یا مدرس تأثیری در یادگیری اش ندارد.
  2. انگیزه و هدف : یادگیری نیازمند انگیزه های متفاوتی از جمله میل و رغبت شاگرد به آموختن است که در واقع این میل و رغبت محرکی است که نیروی فعالیت را افزایش می دهد . یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه هدف است که به فعالیت انسان جهت و نیرو می دهد . برای اینکه در مراکز آموزشی یادگیری افراد عمیق تر و مؤثرتر باشد ، هدف های تربیتی باید انعکاسی از احیاجات و تمایلات فراگیرندگان و یا دانش پذیران باشد و به طور مشخص و واضح بیان شود . به عبارت دیگر ، مشخص بودن هدف ها در مراکز آموزشی ، سبب هماهنگی بین فعالیت های مدرس و فراگیر می شود.
  3. تجارب گذشته : آموخته ها و تجربه های گذشته دانش پذیران و یا شاگردان ، ساخت شناختی آنها را تشکیل می دهد و فرد زمانی می تواند مفاهیم مسائل جدید را درک کند که مفهوم و مسأله جدید ، با ساخت شناخت او مرتبط باشد . در واقع فرآیند یادگیری همچون روند رشد، جریانی است که تجارب گذشته ،  پایه و اساس وضع فعلی را تشکیل می دهد.
  4. موقعیت و محیط یادگیری : موقعیت یادگیری و محیط آن از عوامل بسیار مؤثر در یادگیری بشمار می رود . در مدارس و یا مراکز آموزشی که دارای فضای مناسب ،کتابخانه و منابع مختلف آموزشی می باشند و محیط از نظر عاطفی و روانی سالم باشد و محبت و احترام متقابل رعایت شود،یادگیری آسان تر و عمیق تر  صورت می گیرد . ناگفته نماند که محیط و موقعیت یادگیری باید متناسب با آمادگی،استعداد ،نیاز و گرایش افراد بوده و باعث برانگیختن و ایجاد سؤال در ذهن او وتوانمند ساختنش جهت حل مسأله گردد.
  5. روش تدریس : موقعیت و امکانات و تجهیزات موقعی می تواند در یادگیری موثر باشد و به عبارتی معلم و یا مدرس میبایست محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی کند و موقعیت آموزشی مناسب را بوجود آورده و با شناخت استعداد، علایق و توانایی شاگردان ، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت کند که چنین نقشی به دانش و اعتقادات وی بستگی دارد و در این راستا بایستی با نظریه های و اصول یادگیری آشنا بوده  و درس را فقط انتقال واقعیت های علمی نداند بلکه بایستی بتواند فرصت حرکت و جنبش را به دانش پذیر بدهد و به جای انتقال اطلاعات ، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد و بداند که یادگیری بدون تلاش و فعالیت و تعامل با محیط صورت نخواهد گرفت.
  6. رابطه کل و جزء : طبق نظر گشتالت، در فرآیند یادگیری حرکت از کل به جزء، یادگیری بهتر و فهم مطلب آسانتر می شود.طرح یا کل ، قابل انتقال و تعمیم است اما اجزاء و کیفیت خاص آنها این این خصوصیت را ندارند . کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزاء با هم و تا این ارتباط مشخص نشود ،اجزاء قابل فهم نیستند . معلم در تدریس خود بایستی در حد امکان ،ابتدا مطالب درسی را بصورت کل بیان کند و ارتباط اجزاء با کل را مشخص کند و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزاء بپردازد.
  7. تمرین و یادگیری : تأثیرتمرین و تکرار در فرآیند یادگیری انکار ناپذیر است ولی کیفیت اجرای تمرین، مقدار و زمان آن نقش بسیار مهمی در تثبیت یا عدم تثبیت رفتار دارد . تمرین و تکرار مؤثر باید شرایط و ویژگی خاصی داشته باشد و ازجمله اینکه باید منظم و مرتب و طول دوره های آن مناسب باشد و در شرایط واقعی و طبیعی انجام پذیرد.
خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  تحول آموزش و پرورش از دیدگاه پیتر دراکر

https://monajemi.ir/?p=19211

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.