خودشیفتگی یک ویژگی فطری ، شخصیتی و بنیادی انسان است که بسته به نوع زمینههای ژنتیک افراد، تربیت خانوادگی، شرایط رشد و شرایط اجتماعی و محیطی، ممکن است تشدید شده و یا شدت یابد، به نحوی که بر سایر ویژگیهای شخصیتی غالب شود. خودشیفتگی (نارسیسم) ، واژه نا آشنایی نیست و همه کم و بیش با ادبیات های متفاوتی با آن آشنا هستند. افراد خودشیفته selfish به دلیل عدم تعادل در ویژگی شخصیتی با پیامدهای رفتاری گوناگونی که ایجاد میکند، مشکلات فراوانی برای فرد، دیگران و جامعه ایجاد نموده و آنچنان تنش و درگیری ایجاد مینماید که ادامه رابطه را با مشکل مواجه مینمایند .
در این میان اگر خودشیفتگی در بالای هرم سازمانی، یعنی مدیران شایع باشد، صدمات و لطمات آن جبران ناپذیر خواهد بود بطوری که حتی ممکن است ادامه حیات سازمان امری محال و ناممکن باشد.
ویژگی بنیادین و هسته شخصیت افراد دچار اختلال و صفات (ویژگی های) شخصیتی خودشیفته این است که اینها با خود بزرگبینی احساس و گمان میکنند که آدم بسیار مهمی هستند و به دلایلی میپندارند که مانند ندارند .(هرچند بعضا بیشتر در حالات صفات، ممکن است واقعاً آدمهای بینظیر و موفقی هم باشند)
اگرچه ممکن است انسانهای خودشیفته در جامعه، افرادی جذاب باشند، ولی روابط آنان با افراد نزدیک خود، به تدریج دچار فرسودگی و تخریب میشود . درخواست توجه بیپایان و تنبیه اطرافیان، زندگی با این افراد را دچار فراز و فرودهای بسیار میکند.
نحوه زندگی امروز، میتواند حس خودشیفتگی انسان را تقویت کند. والدینی که بیش از حد پاسخگوی خواستههای فرزندان هستند، فرهنگی که بر شهرت و معروفیت پایهگذاری شده و نیز شبکههای خبری که اخبار مربوط به افراد مشهور را با جزئیات هرچه تمامتر منتشر میکنند، همگی باعث انتشار و تشدید خودشیفتگی میشوند. حتی این خطر وجود دارد که این مشکل به تدریج به عنوان نوعی رفتار «طبیعی» تلقی گردد .
واژه «نارسیسیم» یا همان خودشیفتگی، برگرفته از یک اسطوره یونانی است که شیفته تصویر خود در آب بود و قادر نبود چشم از آن بردارد.
اگرچه فرد خودشیفته در ظاهر اعتماد به نفس بالا و قوی دارد ولی واقعیت به گونهای دیگر است. شجاعت ظاهری این افراد ریشه در احساس ناامنی عمیق و نیاز شدید به کسب اطمینان دارد. همین حس ناامنی است که باعث میشود این افراد همیشه در پی جلب توجه باشند؛ همان گونهای که یک کودک به دلیل نبود توانایی و احاطه بر محیط و مسائل خود، نیازمند توجه والدین است.
رفتار خودشیفته، به صورت طیفی با شدت و ضعف متنوع در افراد مبتلا دیده میشود. افراد به شدت خودشیفته، برای اطرافیان خود مخرب هستند و تعداد افراد بسیار معدودی میتوانند آنان را تحمل کنند، ولی خوشبختانه زندگی همراه با رضایتمندی با افراد دارای خودشیفتگی ملایم، در صورتی که آمادگی و شناخت نسبت به نوع رفتار آنها وجود داشته باشد، امکانپذیر است.
افراد دچار «اختلال» یا «صفات» شخصیتی خودشیفته (همچون افراد دچار اختلال یا صفات شخصیتی پارانوئید) تاب و تحمل و توانایی پذیرش انتقاد را ندارند و از اینکه «هر کسی» به خود اجازه انتقاد کردن از آنها را بدهد، بسیار خشمگین شده یا گاه (همچون افراد دچار اختلال یا صفات شخصیتی اسکیزوئید) نسبت به انتقادها بی اعتنایی کامل از خود نشان میدهند.
آنها فقط نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع به چنگ آوردن شهرت و قدرت و ثروت بادآورده هستند. روابط آنها شکننده است و چون به قواعد مرسوم رفتار در اجتماع تن نمیدهند، ممکن است خون دیگران را به جوش آورند .
کردار استثمارگرایانه در روابط بین فردی آنها موضوع کاملاً پیش پا افتاده و رایجی است . اینها نمیتوانند از خود همدلی نشان دهند و تنها برای دستیابی به اهداف خودخواهانه خودشان تظاهر به همدلی و همدردی میکنند.
اعتماد به نفس آنها شکننده است، در حالی که به ظاهر از سوی اجتماع، اغلب نیرومند و استوار ارزیابی میشوند و به همین دلیل مستعد دچار شدن به افسردگی (به ویژه در سنین میانسالی و سالخوردگی) هستند.
مشکلات بین فردی و حرفهای (شغلی)، از دست دادن محبت و حمایت دیگران و طرد و ترک شدن از سوی آنها از جمله فشارهای روانی شایعی است که خودشیفتهها با رفتارشان برای خودشان پدید میآورند و همین فشارها و تنشها درست همانهایی هستند که اینها نمیتوانند از عهدهاش برآیند. این گونه دردسرها را در واقع میتوان همان گدازههای آتشین شیفتگی شیداگونه و عشق پرشور اینان به خویشتن دانست.
-
ویژگیهای افراد خودشیفته عبارتند از:
۱ – خود بزرگبین هستند و حس غلو شدهای از اهمیت فردی دارند و خود را بهتر از دیگران میدانند.
۲ – فانتزی قدرت، موفقیت و زیبایی مشغولیت ذهنی آنها است.
۳ – در برقراری روابط سالم مشکل دارند.
۴ – به تحسین و تعریف و تمجید نیاز دائمی دارند.
۵ – به شدت خود را حق به جانب میدانند.
۶ – انتظار دارند دیگران مطابق نظرات و انتظارات آنان عمل کنند.
۷ – قادر به تشخیص احساسات و نیازهای دیگران نیستند.
۸ – به سوءاستفاده از دیگران تمایل دارند.
۹ – به دیگران حسادت میورزند و باور دارند که دیگران نسبت به آنان حسادت دارند.
۱۰ – اعتماد به نفس آنان به شدت شکننده است و تحمل کوچکترین انتقادی را ندارند.
زندگی با فردی با این ویژگی ها به اندازه کافی مشکل است، این در حالی است که آگاه نبودن خودشیفتهها به تاثیری که رفتارشان بر اطرافیان دارد، سختی را بیشتر هم میکند.
آنان قادر به درک گلههای اطرافیان نیستند و تغییری در رفتار خود ایجاد نمیکنند. بنابراین دیگران باید در مورد دوری از آنان یا گذراندن یک زندگی یا رابطه سخت و پرتلاش تصمیم بگیرند. حفظ رابطه با این افراد نیازمند صرف زمان و انرژی بسیار است که نکته کلیدی آن حفظ اعتماد به نفس است.
-
راهکارهای غلبه بر خودشیفتگی:
۱) اولین وظیفه، جایگزینی اعتماد به نفس و مناعت واقعی است . شخص خودشیفته به علت فشارهای تحقیرآمیز و خردکننده محیط خود، هرگز قادر نبوده اعتماد به نفس واقعی را در خود پروش دهد ، زیرا شرایط و عوامل که لازمه رشد اعتماد به نفس در انسان است در مورد شخص خود شیفته وجود ندارد .
مهمترین شرایط و عواملی که برای رشد اعتماد به نفس لازم است عبارتند از اینکه نیروها و انرژیهای معنوی شخص زنده باشند و بتواند آنها را بکار اندازد و از آنها استفاده و بهرهبرداری کند. هدفهای واقعی صریح و پرشور داشته باشد، در زندگی خویش نقش موثر و فعال داشته و فرمانده کشتی وجود خود شود . علاوه بر اینکه بتواند آزادانه تصمیم بگیرد و برای زندگی خویش نقشهای بکشد.
۲) دومین وظیفه نیز ارتباط نزدیکی با وظیفه اول (فقدان اعتماد به نفس) پیدا میکند،شخص در خلاء احساس ضعف نمی کند بلکه در دنیای خارج که دیگران مترصد تحقیر، تحمیق و استثمار و شکست او هستند سعی میکند خود را خشنتر و باهوشتر جلوه دهد. برای پیروزی بر این احساس ضعف، نباید فرد خودشیفته با یک قسمت از ذهنش، خود را آنطور که واقعا هست ببیند، بلکه باید خود و تمایلات خود را با واقعیات خارج از ذهن خود تطبیق دهد.
۳) سومین وظیفه نیز یک وظیفه جانشینی است و آن جانشینی هدفها و خواستههای واقعی است. توضیح آنکه چون هدفها و آرزوهای شخص خودشیفته همگی متضاد و مخالف یکدیگرند، یک نیرو و انگیزه الزامی و قوی برای رسیدن به آنها در او وجود ندارد، یعنی نیروهایش منشعب و متفرق هستند.
هدفها نیز مبهم و غیر صریح در ذهنش انبار میشوند و موجب یأس و واماندگی وی میگردند. بنابراین بهترین راه این است که هدفهایش را منطبق با واقعیت خارج از ذهن کرده و هدفهای خود را مشخص و صریح و هماهنگ و منسجم کند.
۴) چهارمین وظیفه که موجب لجاجت او نیز میشود، نفی و پرده پوشیهای درونی است، یعنی وقتی شخص خود را در تصویر ایده آلی که از فرد ساخته حسن و کمال بیند، در اینصورت همه عیبها و ضعفهای او محو میشوند یا حتی به نظرش زیبا میرسند، لذا باید به این تضادهای درونی توجه نماید، اگر «خودتصوری یا ایده آلی» وجود نداشت، او میدید که دارای چه تمایلات متضادی است.
به هر حال در زندگی و دور و بر همه ما تعدادی فرد خودشیفته پیدا میشود. اگر این افراد برای شما مهم هستند، باید با خود صادق باشید و سعی کنید که او را به گونهای که هست بپذیرید، البته با رعایت نکات مذکور و حفظ اعتماد به نفس.