منطق و اساس تئوری هرج و مرج، در این نکته نهفته است که جریان را خطی نمی داند که هیچ گونه تغییر و تحولی در آن دیده نمی شود. به بیانی ساده، می توان گفت که رابطه مستقیم و اصلی علت و معلول در طول یک مقطع زمانی قابل تحقق و دسترسی نیست زیرا آینده جهانی که در آن قرار داریم، غیرقابل پیش بینی و حتی نامطمئن است.
جهان کنونی، به طور مرتب در حال دگرگونی و نوسان است و نمی توان آینده آن را بدرستی پیش بینی کرد. بنابراین، مدیرانی که خصلت استراتژیکی به آنها داده می شود (کسانی که قابلیت تحت کنترل درآوردن وقایع متعدد را دارند) بسادگی نمی توانند نتایج دراز مدتی را برای سازمان خود طراحی کنند.
دستاوردهای موفقیت آمیزی را که در گذشته عاید ما شده است، نمی توان ضامنی برای دستیابی به موفقیت های آینده دانست. به نقل از تئوری هرج و مرج، حوادث غیرمربوط و بی ارزش، می توانند تأثیری دراماتیک بر محیط بگذارند . بنابراین سناریویی که برای این تئوری تشریح شده است، تأثیر پروانه وار است.
یک پروانه ممکن است به طور ممتد در مسیری واحد پرواز کند، اما این الگو همیشه پایدار نخواهد بود و با توجه به مقتضیات زمان و شرایط موجود، تغییر خواهد کرد .
با این وجود، در هرج و مرج یادشده، قاعده ای را می توان یافت که مبتنی بر نظم باشد، یعنی سیستمی که دچار هرج و مرج و آشفتگی شده، بسادگی توانایی تعیین حد و مرزهای فعالیت خود را خواهد داشت. توانایی تعیین حد و مرزهای فعالیت یک سازمان در زمان هرج و مرج و آشفتگی، در ذات و سرشت آن سازمان نهفته است.
با پذیرش این نکته که وقایع و اتفاقات قابل پیش بینی نیستند، می توان گفت که به طور کلی، سازمان جزئی منظم است که با اجزای تشکیل دهنده خود، هماهنگی دارد، برای اینکه مدیران بتوانند حتی در زمان آشوب و هرج و مرج عملکرد مثبتی داشته باشند، بهتر است از تئوری هرج و مرج نکاتی را فراگیرند. این فراگیری را می توان در دو دسته اصلی و مجزای ذیل تقسیم بندی کرد :
-
دسته اول:
وابستگی خود را به برنامه هایی که در آن دقت زیادی به کار رفته، کمتر کنیم. از آنجایی که برنامه ریزی دقیق ممکن است کاملاً قابل اعتماد نباشد، بهتر است اهداف بلندمدت سازمان را که از پیش تعیین شده، مدنظر قرار دهیم و زمینه را طوری فراهم کنیم که سازمان به خودی خود رشد کند تا بتواند به اهداف از پیش تعیین شده اش دست یابد.
-
دسته دوم :
خصلت پاسخگویی داشته باشیم. اگر یک عمل جزئی باعث به وجود آمدن تغییرات عظیمی می شود. این پدیده درباره مدیریت نیز صادق خواهد بود. یعنی تغییرات کوچک در داده های مدیریت، باعث به وجود آمدن تغییرات وسیع خواهد شد. به طور کلی می بایستی نسبت به محیط اطراف خود با هوشیاری کامل نگاه کنیم و خود را برای تغییرات آتی آماده کنیم.
در پایان اشاره میکنیم که هیلز(۱۹۹۰) بی نظمی یا آشوب را چنین تعریف می کند : بی نظمی و آشوب نوعی بی نظمی منظم یا نظم در بی نظمی است . بی نظمی از آن رو که نتایج آن غیر قابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردار است .
نظریه آشوب یا نظم در بی نظمی از جمله نظریه هایی است که بنیاد نظریات قبلی مدیریت از جمله مدیریت علمی ، نهضت روابط انسانی و… را برمی چیند . این نظریه ۴ مولفه اصلی به شرح ذیل دارد :
۱- اثر پروانه ای
۲- سازگاری پویا
۳- خودمانایی
۴- جاذبه های غریب