امروزه توفیق سازمانها را نمیتوان تنها در انباشت ثروت مادی و تجهیز به آخرین امکانات و فناوریها ارزیابی کرد، زیرا سرمایه مالی، فیزیکی و انسانی بدون سرمایه اجتماعی فاقد کارآیی موثر است.
به عبارت دیگر استفاده بهینه از سرمایههای مالی و فیزیکی و انسانی در سازمان بدون شبکه روابط متقابل بین اعضای سازمان که توأم با اعتماد، محبت و دوستی و در جهت حفظ ارزشها و هنجارهای سازمانی است، امکان پذیر نخواهد بود.
سرمایه اجتماعی عمدتا مبتنی بر عوامل فرهنگی و اجتماعی است و شناسایی آن به عنوان یک نوع سرمایه چه در سطح مدیریت کلان توسعه کشورها و چه در سطح مدیریت سازمان ها و بنگاهها میتواند شنــاخت جدیدی را از سیستمهای اقتصادی ـ اجتماعی ایجاد و مدیران را در هدایت بهتر سیستمها یاری کند.
سرمایه اجتماعی روابطی است که انسان با کسانی که میشناسد برقرار میکند. یعنی اندازه، کیفیت و گوناگونی شبکههای کسب و کار و شبکههای ارتباطی شخصی که انسان در آنها نقش دارد.
سرمایه اجتماعی را میتوان حاصل پدیدههای ذیل در یک سیستم اجتماعی دانست: اعتماد متقابل؛ تعامل اجتماعی متقابل؛ گروههای اجتماعی؛ احساس هویت جمعی و گروهی؛ احساس وجود تصویری مشترک از آینده؛ کار گروهی.
یکی از مفاهیم مفید در تبیین مفهوم سرمایه اجتماعی، «شبکه اعتماد» است. شبکه اعتماد عبارت است از گروهی از افراد که بر اساس اعتماد متقابل، از اطلاعات، هنجارها و ارزش های یکسانی در تبادلات خود استفاده میکنند. از این رو، اعتماد نقش زیادی در تسهیل فرایندها و کاهش هزینههای مربوط به اینگونه تبادلات دارد. شبکه اعتماد میتواند بین افراد یک گروه یا بین گروهها و سازمانهای مختلف به وجود آید.
مفهوم مفید بعدی «شعاع اعتماد» است. تمامی گروههای اجتماعی دارای میزان خاصی از شعاع اعتمادند که به مفهوم میزان گستردگی دایره همکاری و اعتماد متقابل اعضای یک گروه است. در یک نتیجهگیری میتوان گفت که هر چه یک گروه اجتماعی دارای شعاع اعتماد بالاتری باشد، سرمایه اجتماعی بیشتری نیز خواهد داشت. چنانچه یک گروه اجتماعی برونگرایی مثبتی نسبت به اعضای گروههای دیگر داشته باشد، شعاع اعتماد این گروه از حد داخلی آن نیز فراتر میرود.
یکی از مسائلی که موجب از میان رفتن سرمایه اجتماعی در سازمان میشود، جدایی مدیران از کارکنان و سازمان (نظیر ساختار سلسله مراتبی) است. مدیران از راههای مختلف میتوانند به ایجاد توسعه سرمایه اجتماعی در سازمان یاری رسانند که بعضی از آنها مربوط به جامعه (در سطح کلان) و بقیه مربوط به درون سازمان (در سطح خرد) است.
پایبندی به اخلاقیات؛ مدیرانی که اصول اخلاقی را در عملکردها و تصمیمات سازمانی به کار میگیرند، با ایجاد روابطی مبتنی بر اخلاقیات سرمایه اجتماعی ایجاد میکنند. البته در تعریف و تبیین اصول اخلاقی دشواریهای بسیاری وجود دارد و به سادگی نمیتوان اصول اخلاقی واحدی را که مورد توافق و قبول همگان باشد، به دست آورد. اندیشمندان مدیریت اصول اخلاقی را در نوشتههای خود به صورتهای گوناگون بیان داشتهاند.
احساس مسوولیت اجتماعی؛ سازمان و جامعه با هم در تعاملی پویا قرار دارند و در این رابطه است که افراد و اعضای جامعه مایلاند سازمان در مقابل آنان احساس مسوولیت کند و تنها به فکر سود و نفع سازمانی نباشد. هرگاه شهروندان اطمینان حاصل کنند که مدیریت سازمانها نسبت به آنها احساس مسوولیت میکنند و به پاسخگو بودن در مقابل جامعه میاندیشند، تلقی مثبتی در مقابل سازمان پیدا میکنند و در پرتو این جو اطمینان و اعتماد سرمایه اجتماعی تولید میشود.
وحدت با جامعه: یکی از مسائلی که موجب از میان رفتن سرمایه اجتماعی میشود، جدایی مدیران با جامعه است که به صورت عارضه متفاوت بودن «ما» و «آنها» جلوه میکند. در چنین حالتی مدیران خود را با دیگران متفاوت میبینند و بین خود و مراجعهکنندگان جدایی احساس میکنند. این نوع نگرش بر تصمیمات و رفتارهای مدیران اثر منفی به جای میگذارد و اعتماد جامعه را از سازمان سلب میکند. برای ایجاد سرمایه اجتماعی مدیران باید بر این جدایی غلبه و نوعی یگانگی و وحدت با دیگران احساس کنند. آنها باید بدانند که کارکنان، مراجعان، مشتریان، شهروندان و همسایگان «آنها» نیستند، بلکه جزئی از ما به عنوان مدیر و وابسته و پیوسته به «ما» هستند. اگر آنها آسیب ببینند ما هم آسیب خواهیم دید.
تلاش در جهت ایجاد اعتماد در سازمان؛ یکی دیگر از اقدامات مهم در این زمینه، تلاش مدیران و رهبر سازمان برای اعتمادسازی بین اعضای گروهها و واحدهای سازمانی و نیز بین واحدهای مختلف است. اعتماد نیز صرفا با ایجاد روابط و ارتباطات مستمر موفق و تدریجی شکل میگیرد.
انسانها پس از کسب شناخت مناسب و تدریجی از یکدیگر، به هم اعتماد پیدا میکنند. این امر در روابط بین افراد، واحدهای مختلف درون سازمانی و روابط بین سازمانها دارای اهمیت است. متأسفانه در بسیاری از سازمانها نوع روابط و ارتباطات سازمانی به گونهای است که افراد و واحدهای سازمانی از یکدیگر شناخت واقعی مناسبی کسب نمیکنند و طبیعتا زمینه لازم نیز برای ایجاد شبکههای اعتماد فراهم نخواهد بود.