پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد و او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود زیرا تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود و تصمیم گرفت نامه ای برای پسرش بنویسد و وضعیت را برای او توضیح دهد !!
او اینگونه نوشت :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم ولی من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت اما من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام و اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد و من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی!!!
پیرمرد پس از مدتی این تلگراف کوتاه را از پسرش دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام!!!!
۴ صبح فردای روزی که پیرمرد نامه را دریافت کرد ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند اما بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند مزرعه را ترک کردند !!!!
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم!!!!
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد و اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید!!!