علیرغم توجه مدیران به عارضه یابی و نشانگرهای سازمانی، یک سلسله بیماریهایی وجود دارد که سد راه تحول و دگرگونی در مدیریت و سازمان خواهد شد.
علاج واقعی چیزی جز پیشگیری نیست که این هم مستلزم شناخت بیماری ها و راههای پیشگیری آن است . آستن(۱۳۷۲) بیماریهای مدیریت را با محوریت شخص مدیر تعریف می کند و آن را گرفتاریهایی تعریف می کند که مدیر دانسته یا ندانسته برای خودش درست می کند. این گرفتاری ها زائیده موقعیت های نامطلوبی است که مدیر در آن ها قرار گرفته است بی آنکه خودخواسته باشد اما هیچ گونه تلاشی برای خارج شدن از این موقعیت های ناخوشایند نکرده و نمی کند. هچنین است موقعیت های نامناسبی که مدیر به طور مستقیم یا غیرمستقیم برای خود به وجود آورده و از روی غفلت هیچ اقدامی جهت گریز از آن نشان نمی دهد.
بر این اساس آستن ، تقسیم بندی زیر را برای بیماری های مدیریتی انجام می دهد:
۱. بیماری هایی که ناشی از پندارها و روش های نادرست است و ضرر آن بیش از هرکس به مدیر بازمی گردد.
۲. بیماریهایی که ناشی از زخم زدن بر همکاران است و ضرر آن هم به مدیر و هم به زیردستان بازمی گردد.
۳. بیماریهایی که ناشی از زخم زدن بر سازمان (بیماریهای تشکیلاتی) است و نه تنها به کارکنان ضرر می رساند بلکه به سازمان نیز ضرر می رساند.
آستن دسته سوم را خطرناک ترین نوع بیماری مدیریتی ذکر می کند و آن را کشنده می داند. چه بسا رفتار غیرمنطقی و احساساتی مدیر سبب ایجاد تغییراتی شود که اساس سازمان او را متزلزل می گرداند.
دمینگ (۱۳۷۵) بیماری های مدیریتی را به دلیل اینکه سبب ناتوانی سازمان می شوند، به بیماریهای مرگ آفرین تعبیر کرده و فهرستی از آن ها را ارائه می کند که اهم آن ها به شرح زیر است:
۱. بی ثباتی مدیریت
۲. اداره امور تنها بر اساس ارقام قابل رویت
۳. فساد ناشی از تکیه بر کمیت ها
۴. غیرممکن دانستن ارزیابی عادلانه
۵. مدیریت ترس آفرین
۶. عدم توجه به اهداف دائمی و مستمر
۷. فقدان عزم و اراده جهت حل مسائل حاد سازمانی
( با تشکر از جناب آقای سجاد وجدانیان برای ارایه مطلب فوق)