دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند در حالی که یکی عصایی سفید در دست و دیگری به کمک یک سگراهنما حرکت می‌کرد در کنار سایر خدمه پرواز وارد هواپیما شدند. با دیدن این صحنه، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد اما در کمال تعجب دیدند که دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته وپس از معرفی خود و خدمه پرواز ، و اعلام مسیر ، ازمسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. 

در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا یک شوخی یا  دوربین مخفی بوده است. اما درکمال تعجب و ترس ، موتور ها روشن و هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.

هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی گودالی که در انتهای باند قرار دارد می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیرخود ادامه می‌داد و به لبه دریاچه نزدیک شده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند که ناگهان هواپیما از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشت و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

دراین موقع در کابین خلبان، یکی از خلبانان نابینا به دیگری گفت : «یکی از این روزها که مسافرها چند ثانیه دیرتر جیغ بزنند  کار همه‌مون تمومه !»

آیا سبک مدیریت سازمانها به ویژه در بخش دولتی شباهت به سبک هدایت هواپیما توسط این خلبانان نابینا ندارد ؟

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  دوستی فرصت کوتاهی است

https://monajemi.ir/?p=8738

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.