پژوهشگران مغز و متخصصان آموزش و پرورش، هر کدام بنابه درک ضرورت بهینه سازی آموزش در محیط های رسمی مدرسه ای و برون مدرسه ای، توجه ویژه ای به کارکرد مغز و نقش آن در یادگیری داشته اند. همگرایی پژوهشگران درباره موضوع واحدی چون ” یادگیری”، سبب شد نظریه یادگیری نوینی در میان انواع نظریه های مربوط به یادگیری، جلوه‏ گر شود و نظریه جدید یادگیری بر مبنای ساختار و کارکرد مغز بنا شده است.

باور بر این بوده است که هر کسی توانایی یادگیری را دارد و البته این واقعیت است. با وجود این، آموزش و پرورش سنتی راهکارهایی را پیش می گیرد که موانعی جدی برای یادگیری ایجاد می کنند، محیط های پر از تنش، ترس افزا ، فاقد چالش، اضطراب آفرین و… که در فضای آموزش و پرورش سنتی نمایان هستند ، از عوامل محدود کننده یادگیری به حساب می آیند.
  • سه روش آموزش مبتی بر ” یادگیری مغز محور ” عبارتند از :

  1. غوطه ور سازی همخوان : در این روش محیط یادگیری به گونه ای طراحی می شود که یادگیرندگان در تجارب آموزشی تدارک دیده شده، غوطه بخورند. چنین شرایطی را شرایط غنی یادگیری هم می نامند.
  2. آرامیدگی هشیار : روش حاضر ترس یادگیرنده را از بین می برد و او را ترغیب می کند ، اطلاعات دریافتی را درونی سازی کند.
  3. پردازش فعال : در این روش آموزشی، به یادگیرنده فرصت می دهند اطلاعات دریافتی اش را تثبیت کند و به درون سازی آن ها بپردازد.
 یادگیری مبتنی بر مغز، اساساً سه بخش عمده آموزش و پرورش را تحت تأثیر قرار می دهد که این سه بخش عبارت اند از : برنامه درسی، آموزش و ارزشیابی.
 ۱)   برنامه درسی : معلمان باید فرایند یادگیری دانش آموزان را بر اساس علایق آنان طراحی کنند و محتوای برنامه درسی را با زندگی فردی و اجتماعی آنان پیوند دهند.
۲)   آموزش : معلمان باید به دانش آموزان فرصت دهند، به صورت گروهی و از طریق همیاری به یادگیری بپردازند و از یادگیری های پیرامونی خود نیز استفاده کنند . معلم آگاه به اصول یادگیری مبتنی بر مغز، می داند که یادگیری فقط در کلاس درس اتفاق نمی افتد و از این رو، می کوشد دانش آموزان را به فراگیری از محیط بیرون از کلاس نیز تشویق کند . با توجه به این اصل، دانش آموزان مسئولیت یادگیری خویش را به عهده می گیرند و سطح فرایند های یادگیری خود را ارتقا می دهند.
۳)   ارزشیابی : ارزیابی و سنجشی که از دانش آموز به عمل می آید، باید به او فرصت دهد، سبک های یادگیری و ترجیحات خود را شناسایی کند و از این رهگذر به اصلاح یا تقویت سبک های یادگیرش بپردازد.
حقیقت این است که مغز به کمک «تکرار» یادگیری را تقویت می‌کند و تکرار فقط زمانی مضر است که کسل کننده شده باشد . در این زمینه، یک معلم با تجربه، باید با روش های خلاق و متنوع فراوانی برای مرور آشنا باشد . مربیان نباید مدارس را صرفاً براساس یافته های زیست شناختی مغز اداره کنند ولی در عین حال، بی توجهی به آنچه واقعاً در مورد مغز می‌دانیم نیز، نشان دهنده فقدان حس مسئولیت است.
خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  نظریه یادگیری سازمانی

https://monajemi.ir/?p=19292

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.