متاسفانه انسانهای امروزی ، علیرغم داشتن اختیار و آگاهی، به درستی یکدیگر را درک نمیکنند. در بسیاری موارد خود ما، دیگران را به سوءنیت متهم میکنیم که این امر ریشه در سوء فهم دارد و ریشه این سوء مفاهمه را نیز باید در فقدان بنیان های مشترک برای «ما» شدن جستو کرد ؛ در صورتی که جامعه ما نیازمند «تفاهم» است و تفاهم نیازمند ابزار است، ما باید تلاش کنیم که ابزار مفاهمه تولید کنیم، تا به این وسیله به یکدیگر پیوند بخوریم .
امروز دانش بشر به طور عمده بر مبنای عقل جزءنگر شکل گرفته است و همین مساله قدرت درک بسیاری از مسائل را از او سلب کرده است. همچنین این موضوع «مفاهمه» را نیز مشکل کرده است، به دلیل اینکه با عقل جزءنگر، نمیتوان ابزار مفاهمه تولید کرد و در این شرایط است که تفکر سیستمی میتواند راه جدیدی پیش روی ما بگشاید.
تفکر سیستمی، فرآیند شناخت مبتنی بر تحلیل (تجزیه) و ترکیب در جهت دستیابی به درک کامل و جامع یک موضوع در محیط پیرامون خویش است. این نوع تفکر درصدد فهم کل (سیستم) و اجزای آن، روابط بین اجزاء و کل و روابط بین کل با محیط آن (فراسیستم) است.
از آنجا که رفتار ما ریشه در نظام فکری ما دارد، کسی که دارای تفکر سیستمی است، با موضوعات نیز برخورد سیستمی میکند و در رفتارهای خود به دنبال تشخیص عناصر تشکیلدهنده موضوع و پیوندهای موجود میان این عناصر میگردد.
به این ترتیب فردی که سیستمی فکر میکند تنها در جستجوی، مجموعهای از ویژگی های موضوع نمیگردد؛ بلکه تفکر سیستمی به او کمک میکند به مسائل به صورت جامع و نظاممند نگاه کند .
تفکر سیستمی Systematic thinking ، بسیار کاربردی بوده و نگرش انسان را نسبت به موضوعات تغییر میدهد. این تغییر نگرش و زاویه دید باعث میشود که نتایج متفاوتتری را به دست آوریم. اصولی که در تفکر سیستمی مورد تاکید است به شرح زیر می باشد :
-
تفکر ترکیبی :
طبق تفکر سیستمی، ویژگی های مهم یک سیستم از تعامل بین اجزاء آن بوجود میآید نه از فعالیت جداگانه آنها، بنابراین وقتی سیستم را تجزیه میکنیم، ویژگی های مهم خود را از دست میدهد. بنابراین سیستم، یک کل است که با تحلیل قابل درک نیست. در عصر ماشین، وقتی چیزی بخوبی کار نمیکرد، رفتار اجزاء آن بررسی میشد تا راه ایجاد بهبودی پیدا شود.
با توجه به نکته فوق، روشی غیر از تحلیل برای درک رفتار و ویژگی های سیستم ضروری است. ترکیب، نقص فوق را جبران نموده و برای تفکر سیستمی، یک موضوع کلیدی محسوب می شود و در واقع، تحلیل و ترکیب، مکمل هم هستند.
-
گام های تفکر ترکیبی
- وقتی میخواهید موضوعی را بررسی کنید، ابتدا سیستم کلی که دربرگیرنده موضوع فوق است، را مشخص نمایید. به عبارت دیگر، یک کلیت را شناسایی کنید که موضوع فوق، بخشی از آن است. به عنوان مثال، هنگام تفکر در مورد یک “دانشگاه” (به عنوان موضوع)، سیستم در برگیرنده آن، ممکن است “نظام آموزش عالی” یا “نظام آموزشی” در نظر گرفته شود .
- رفتار و ویژگیهای سیستم کلی را بررسی نمایید .
- رفتار یا ویژگیهای موضوع مورد مطالعه را با توجه به نقش ها یا کارکردهای آن در سیستم کلی توضیح دهید.
در تفکر سیستمی، توصیه میشود که ترکیب قبل از تحلیل انجام گیرد . در تفکر تحلیلی، چیزی که میخواهیم بررسی کنیم، بعنوان یک کل تجزیه میشود. ولی در ترکیب، چیزی که میخواهیم بررسی کنیم، بعنوان یک جزء از کلی که آنرا دربرگرفته، بررسی میگردد. اولین، حوزه مورد توجه محقق را تقلیل و دومین حوزه آنرا گسترش میدهد.
به عنوان مثال، تفکر تحلیلی برای تشریح دانشگاه شروع به تجزیه آن و رسیدن به عناصرش میکند. مثلاً از دانشگاه به دانشکده، به دپارتمان، به دانشجو، هیئت علمی و موضوعات درسی و … میرسد. سپس عناصر را تعریف و آنها را جهت رسیدن به تعریف دپارتمان، دانشکده و دانشگاه ترکیب میکند.
برای مواجه با واقعیت ها، هم ترکیب و هم تحلیل لازم است. تحلیل روی ساختار موضوع متمرکز میشود. تعیین میکند سیستم ها چگونه کار میکنند و ترکیب برکارکرد متمرکز میشود. بنابراین تحلیل، دانش ایجاد می کند و ترکیب، درک را افزایش می دهد (درک از کل به جزء جریان دارد و دانش از جزء به کل). تحلیل به درون چیزها می نگرد ولی ترکیب از بیرون به آنها نگاه میکند.
در تفکر سیستمی اعتقاد بر این است که با بسط سیستم مورد بررسی، درک ما از آن افزایش مییابد. در عصر ماشین، به تعامل بین اجزاء درون سیستم توجه میشد. ولی تفکر سیستمی، علاوه برآن، به تعامل سیستم با محیط نیز توجه دارد و نیز به تعامل کارکردی بین اجزاء سیستم توجه می نماید.
چرچمن، مفهوم فوق را اینگونه توضیح میدهد. در نگرش تحلیلی، معمولاً سیستم را با توجه به اجزاء تشکیل دهنده آن شناسایی نموده و تعریف میکنند . بعنوان مثال اگر از یک فرد عادی بپرسید اتومبیل چیست؟ جواب میشنوید ” اتومبیل وسیله ای است که چهار چرخ دارد و به کمک یک موتور حرکت میکند ” اگر از او بپرسید اتومبیل سه چرخه هم وجود دارد؟ اساس تعریف او به هم میریزد.
تفکر مکانیکی به مواد تشکیل دهنده سیستم توجه دارد. ولی در روش سیستمها، توجه بیشتر به این نکته است که سیستم چه میکند تا اینکه از چه ساخته شده است.
یعنی ابتدا مأموریت و چگونگی ارتباط و کنترل سیستم و ضوابط رفتاری آنرا شناسایی میکند. طبق دیدگاه فوق، تعریف اتومبیل چنین خواهد بود: اتومبیل وسیله نقلیهای برای انتقال تعداد معینی مسافر از یک نقطه به نقطهای دیگر با توجه به زمان و هزینه تعیین شده است. ( ابتدا یک کل که اتومبیل جزئی از آن است مد نظر قرار می گیرد).