مدیران مؤثر ،باید از کارهایی که منجر به مرگ بهره‌وری کارکنان شود خودداری کنند و از ۵ شیوهٔ غلط مدیریتی زیر به عنوان استراتژی های مدیریتی می تواند منجر به مرگ بهره وری شود اجتناب نمایند :

۱- اشاعهٔ ترس

ترس می‌تواند انگیزه ایجاد کند اما مدیرانی که همیشه امنیت شغلی و معیشت کارکنان خود را تهدید می‌کنند فقط باعث فلج شدن تیم‌ کاری خود می‌شوند. کارمندی که از بیکار شدن بترسد تحت‌ فشار قرار می‌گیرد و وقتش را برای پیدا کردن کاری جایگزین یا اشاعهٔ شایعاتی دراین‌باره تلف می‌کند و همهٔ این کارها درنهایت منجر به زوال اخلاق و بهره‌وری و کارایی کارمند می‌شود.

در عوض باید محور کار را بر اطمینان، احترام و اشتغال به کار با تمام وجود قرارداد. چنین محیط کاری افراد را به رشد، یادگیری از اشتباهات و ارتباطات سالم ترغیب می‌کند. کارمندانی که از اخراج نمی‌ترسند می‌توانند در آرامش کامل بر انجام دقیق و درست‌ کارها تمرکز کنند در حالی‌که کارکنانی که به کارشان دلگرم نیستند با بی‌اخلاقی از درون تیم را از هم می‌پاشند.

۲- تذکر در جمع

مدیران باید در حضور جمع افراد را تشویق کرده و به‌ طور خصوصی آن‌ها را راهنمایی کنند. انتقاد از افراد در مقابل دیگران آن‌ها را خجالت‌زده می‌کند و موجب ترس و بی‌انگیزگی همکاران دیگر می‌شود و از این به بعد می‌ترسند مبادا اشتباهی از آن‌ها سر بزند.

اگر لازم است به یکی از آن‌ها تذکری بدهی باید سعی کنی به‌گونه‌ای باشد که توجه دیگران را جلب نکرده و حواسشان را پرت نکنی. این مسئله در اداراتی که دیوارهای کاذب بدون سقف و یا شیشه‌ای دارند بیشتر از مکان‌های دیگر اهمیت می‌یابد.

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  اثرات هوش معنوی

زمانی که در یک اداره با دیوارهای پارتیشن بندی شده کار می‌کردم جلسات تک‌نفره‌ای با اعضا می‌گذاشتم به این صورت که به هریک از آن‌ها پیامک یا ایمیل کوتاهی ارسال می‌کردم و دلیل برگزاری جلسه را شرح می‌دادم. سپس او را به یک پیاده‌روی کوتاه ۱۰ دقیقه‌ای در پارک دعوت می‌کردم . ازآنجاکه رویکرد شرکت بر اساس اعتماد، نظرخواهی و دلگرمی به کار بود کارکنان یاد گرفته بودند که این پیاده‌روی‌ها را به‌عنوان فرصتی برای پیشرفت تلقی کنند.

۳- محول نکردن مسئولیت پروژه‌ها به کارکنان

مدیرانی که دست و پای کارکنانشان را می‌بندند رهبر نیستند بلکه حاکمانی ستمگرند. وقتی جلوی پیشرفت کارمند گرفته شود خیلی زود نسبت به کار دلسرد می‌شود و آنها برای پیشرفت هیچ انگیزهٔ نخواهند داشت.

وقتی مسئولیت پروژه را به کارمند بدهید و احساس کند این کار از آن اوست خودش را موظف به موفقیت می‌بیند و از این پس می‌توانی روی او حساب کنی. او دیگران را نیز به فعالیت ترغیب می‌کند و با اتمام پروژه‌ها در زمان مقرر موجبات پیشرفت خود، همکاران و مدیرانش را فراهم می‌کند.

۴- بی‌توجهی به کارکنان برتر و موفق

چگونه می‌توان کارکنان خوب را از گروه متوسط جدا کرد؟ مدیران ضعیف و ناکارآمد به افراد موفق اعتنا نمی‌کنند و با ایجاد سد در مسیرشان انگیزهٔ آن‌ها را برای ادامهٔ راه از بین می‌برند. درحالی‌که مدیران موفق و زیرک این کارکنان را مشخص کرده از آن‌ها تقدیر و تشکر می‌کنند. مهارت‌های آن‌ها را با اعطای مسئولیت‌های بیشتر و بیشتر تقویت می‌کنند. با حضور آن‌ها جلسه تشکیل می‌دهند و وسایل و امکانات موردنیازشان را فراهم می‌کنند. سعی می‌کنند فرایند کارشان را بفهمند و ببینند چه تفاوتی با دیگر همکارانشان دارند.

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  توانمندسازی

۵- جلسات بی‌فایده

مدیران اغلب دوست دارند جلسه تشکیل دهند و برای پیشبرد پروژه‌ها رهنمود صادر کنند. بیشتر کارکنان از این جلسات متنفرند آنها معتقدند این جلسات بسیار ضعیف مدیریت می‌شود، به مسئولیت‌های آنها نامربوط هستند و اکثراً زمانی تشکیل می‌شوند که کارمندان خسته هستند و نمی‌توانند ذهنشان را متمرکز کنند. این عدم هماهنگی بین نیاز مدیر به ریاست و انزجار کارمند از جلسات موجب هدر رفتن انرژی و کاهش بهره‌وری می‌شود.

( با تشکر از جناب آقای مهندس محسن قدمیاری برای ارایه مطلب فوق )

https://monajemi.ir/?p=15673

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.