پادشاهی در یک شب زمستانی در کاخ به یکی از نگهبانان برخورد و گفت : سردت نیست ؟

نگهبان در جواب گفت : عادت دارم قربان

شاه گفت : میگویم برایت لباس گرم بیاورند .

 اما شاه فراموش کرد!

صبح جنازه نگهبان را پیدا کردند که روی دیوار قصر نوشته بود :

من به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای در آورد…!!

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  ناگهان چه زود دیر می‌شود

https://monajemi.ir/?p=8795

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.