حکایت مدیریتی

نجات غریق فداکار

مردی در کنار رودخانه‌ای ایستاده بود و ناگهان صدای فریادی را ‌شنید و متوجه ‌شد که کسی در حال غرق شدن است و فوراً به آب ‌پرید و او را نجات ‌داد !!!

اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک می‌خواستند ‌شنید!!!

او تمام روز را صرف نجات افرادی ‌کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از این که ، چند قدمی بالاتر ، دیوانه‌ای مردم را یکی یکی به رودخانه می‌انداخت !

این بود از حکایت نجات غریق فداکار !

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  مشت بسته میمون !!
پیام‌ها و سوالات خود را برای ما ارسال نمایید :

لینک کوتاه مطلب

https://monajemi.ir/?p=2046