در روستایی دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند ، مردی شیاد ، از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد.

برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه فریب کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد در غیر این صورت او را رسوا می کند.

اما مرد شیاد نپذیرفت و بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد.

بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند.

در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون انداختند .

  • به یاد داشته باشید همیشه نمی توانیم با اصول و چارچوب فکری خود دیگران را مدیریت کنیم !
خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  بهترین دوران زندگی

https://monajemi.ir/?p=5676

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.