روزی دُم یک روباه در حادثه‌ای قطع شد و روباه‌های گروه پرسیدند دم‌ات چه شد؟ چون باور داریم که روباه‌ها از نسلی مکار می‌باشند، گفت خودم قطع‌اش کردم !!!
روباهای دیگر گفتند چرا؟ این که بسیار بد است و معلوم می‌شود !!!
روباه پاسخ داد : خیر! حالا آزادم و سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم! به طوری که وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم.

یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، این جمع را ترک کرد و رفت و دُم خود را قطع کرد و چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت : تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم ، اما من‌ که بسیار درد دارم!

روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور زیرا در غیر این صورت تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگرنه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت .
و این شد که تعداد دُم‌بریده‌ها آنقدر زیاد شد که در روزگاران بعد به روباه‌های دُم‌دار می‌خندیدند!!!!

خواندن این مطلب پیشنهاد می شود :  ترازو

https://monajemi.ir/?p=33943

لطفا با ارسال نظرات خود ما را در پیشبرد اهداف مشایعت فرمایید.